کتاب داستان اختصاصی کودک به همراه اسم و عکس

کتاب داستان اختصاصی کودک به همراه اسم و عکس المور: امکان سفارش کتاب داستان اختصاصی با اسم و عکس کارتونی فرزندتون فراهم شده تا بتونید این هدیه زیبا و ماندگار را به کودک خود بدهید.


به گزارش المور به نقل از موشیما، برای آشنایی بیشتر با کتاب داستان اختصاصی در این مطلب با ما همراه باشید.
کتاب داستان اختصاصی نقاشی بابا یک روز مها و موشیما تصمیم می گیرند که با هم یه نقاشی بکشند.
مها اظهار داشت: فردا تولد بابامه. دلم می خواد نقاشی بابامو بکشم و شب که اومد خونه بهش هدیه بدم.
موشیما اظهار داشت: فکر خوبیه. منم بهت کمک می کنم.
مها دفتر و مداد رنگی هایش را آورد و یک آدم کشید. برایش دست و پا و چشم و ابرو و دهان هم گذاشت. یک خورشید قشنگ هم در آسمان کشید.
موشیما اظهار داشت: این خیلی قشنگ شده ولی انگار بابای نقاشی تو یه خورده اخم کرده. بذار از خودش بپرسم چرا ناراحته.
موشیما سرش را به نقاشی نزدیک کرد و پس از چند لحظه اظهار داشت: اون میگه چرا لباس تنش نیست؟
برای دیدن تمامی کتاب ها اینجا کلیک کنید.

کتاب داستان اختصاصی جادوگر بدجنس

یک روز مها به همراه موشیما در ساحل یک دریای زیبا مشغول قدم زدن بودند. آب دریا آنقدر صاف و تمیز بود که می توانستند ماهی های داخل آب را به سادگی ببینند.
کمی که جلوتر رفتند چشمشان به ماهی زیبایی افتاد که کنار دریا روی ماسه ها نشسته بود و به آب نگاه می کرد. مها با تعجب اظهار داشت: اینجا رو نگاه کن! یک ماهی درون خشکی!
موشیما اظهار داشت: خیلی عجیبه. این ماهی چطور میتونه بیرون از آب نفس بکشه؟
ماهی که متوجه این صحبت ها شده بود رویش را به طرف آنها کرد و اظهار داشت: حق دارید تعجب کنید. چون ما موجودات دریایی با آب شش نفس می کشیم.
مها به موشیما نگاهی کرد و اظهار داشت: پس ما چطور نفس می کشیم؟
موشیما اظهار داشت: ما با شش هامون نفس می کشیم. اما خیلی عجیبه که این ماهی که شش نداره چطور می تونه بیرون از آب نفس بکشه؟
ماهی با باله ی کوچکش اشک صورتش را پاک کرد و اظهار داشت: جادوگر بدجنس منو به این روز انداخته. او با تور ماهیگیریش منو گرفت و آب شش منو تبدیل به شش کرد تا دیگه نتونم تو آب نفس بکشم.
کتاب داستان اختصاصی بچه دیو یک شب مها که پس از گذراندن یک روز پر از بازی و جنب و جوش خیلی خسته بود، مسواکش را زد و به اتاقش رفت تا بخوابد. موشیما که همه جا همراه او بود نگاهی به اسباب بازی های دور و بر اتاق کرد و به مها اظهار داشت: امروز خیلی بازی کردیم ولی اتاقت حسابی بهم ریخته.
مها اسباب بازی ها را یکی یکی داخل سبدش ریخت و اظهار داشت: مهای قهرمان همه جا را مرتب می کند.
موشیما خندید و شب بخیر گفت و پرید زیر تخت و داخل جعبه کوچکی که مها برایش درست کرده بود روی رختخواب گرم و نرمش خوابید. مها هم روی تختش دراز کشید و داشت خوابش می برد که ناگهان احساس کرد صدایی را از پشت پنجره اتاقش شنیده است.
چشمانش را باز کرد و دید پرده اتاقش تکان می خورد و انگار کسی از پشت پنجره او را نگاه می کند. مها که به شدت ترسیده بود از جایش پرید و موشیما را صدا زد. موشیما از زیر تخت بیرون آمد و پرسید: چی شده مها؟
مها با انگشت پنجره را نشان داد. انگار یک نفر از پشت پنجره داشت به آنها نگاه می کرد.
موشیما اظهار داشت: اصلا نترس، همینجا بمون. من میرم ببینم کی اونجاست.
که یکدفعه موجود عجیبی شبیه یک بچه دیو را دیدند که از پنجره به داخل آمد. موشیما اظهار داشت: تو کی هستی؟ برای چی به اینجا اومدی؟
برای ثبت سفارش روی لینک کتاب داستان اختصاصی کودک کلیک کنید.

کتاب داستان اختصاصی جنگل غول سه چشم

یک روز مها و موشیما در پارک سرسبزی بازی می کردند. مها که عاشق سرسره تونلی بود از پله های آن بالا رفت و با موشیما از سرسره به پایین سر خوردند.
موشیما به مها اظهار داشت: این پارک خیلی قشنگه اما من جنگلی رو می شناسم که از اینجا هم سرسبزتر و هم زیباتره.
مها اظهار داشت: چه خوب! دلم می خواد اونجا رو ببینم.
موشیما اظهار داشت: متاسفانه ورود آدم ها به اونجا ممنوعه.
سپس کمی فکر کرد و اظهار داشت: ولی یه راه وجود داره که بتونم تو رو به اونجا ببرم. راهی که فقط من بلدم.
موشیما به همراه مها از پله های سرسره بالا رفتند.
موشیما اظهار داشت: حالا تو باید چشماتو ببندی تا با هم سر بخوریم.
مها که می دانست موشیما دوست عاقلی است چشمانش را بست و از تونل به پایین سر خوردند. وقتی چشمانش را باز کرد با کمال تعجب متوجه شد که از طریق تونل وارد جنگل زیبایی شده اند.
موشیما اظهار داشت: اینجا جنگل آرومیه و حیوونا با هم مهربونن و چون هیچ انسانی به اینجا راه نداره خطری هم حیوونا رو تهدید نمی کنه.
مها که محو تماشای جنگل زیبا شده بود صدای حیوانی را شنید که می اظهار داشت: یه بچه انسان می بینم. تو با اجازه چه کسی وارد اینجا شدی؟
مها سرش را برگرداند و گوزن شاخدار زیبایی را دید که به او نگاه می کرد. موشیما که دید مها کمی ترسیده است رو به گوزن کرد و اظهار داشت: نگران نباشید. این دوست من مها است. اون خیلی حیواناتو دوست داره و با اونا مهربونه.
منبع: mooshima
انتهای رپرتاژ آگهی



منبع:

1401/04/20
08:11:15
417
0.0 / 5
موضوعهای خبر: زیبایی , كتاب , لباس , مد
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات کاربران المور در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۱ بعلاوه ۴
almur

المور

لاکشری و فشن

almur.ir - حقوق مادی و معنوی سایت المور محفوظ است